• /

    نجوا

  • /

    نجوا

  • /

    نجوا

  • /

    نجوا

  • /

    نجوا

پاییز

 

رفته از دست قراری که نبود

شده پاییز بهاری که نبود

مانده ام تلخ و به خود می پیچم

سالها پشت حصاری که نبود

همه بود و نبودم شده است

من و تنهایی و غاری که نبود

میروم یک شب از این شهر بمان

تو و این ایل و تباری که نبود

سالها بعد کسی خواهد گفت

انطرفهاست سواری که نبود

 

  • دوشنبه ۷ مهر ۱۳۹۳
  • ۱

و عشق

  • چهارشنبه ۲ مهر ۱۳۹۳
  • ۵

می گذرد

  • جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
  • ۵

ساحل آرامش

  • جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۳
  • ۱

رابطه ها

  • جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۳
  • ۲

ارزشمند ترین مکان ها

  • جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۳
  • ۱

دشمنی صادقانه

  • جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۳
  • ۰

ولادت امام رضا (ع) مبارک

  • يكشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۳
  • ۶

چطور بگم؟

  • سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۳
  • ۶

غروب و...

  • سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۳
  • ۱