• /

    نجوا

  • /

    نجوا

  • /

    نجوا

  • /

    نجوا

  • /

    نجوا

من شکستم....

من شکستم ، تکه تکه، اینقدر حقم نبود

کوزه ای بودم که سنگی بی خبر حقم نبود

 

باغبان هیزم شکن را محرم خود کرده است

سبز بودم سردی دست تبر حقم نبود

 

چوب دیوار خودم را می خورم ، تکلیف چیست ؟

غرق در محدوده ای بودم که ((در ))حقم نبود

 

مثل ماهی ها به آب خوش خیالی می زدم

خام بودم صید ماه غوطه ور حقم نبود

 

هر کسی سهم خودش را  می برد از باغ عشق

سرو رعنا بودم  و درک ثمر حقم نبود

 

شور می خواهد رفاقت با دل تنگ حباب

قطره ای گم بودم و طعم سفر حقم نبود

 

هر چه سختی می کشم از تنگی آغوشهاست

با قفس خو کرده بودم بال و پر حقم نبود

 

رضا کرمی

  • سه شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴
  • ۰

روسیاهم

گناهکاری  رو سیاهم

باید به قطب بروم

هفتاد کشیش یخی بتراشم

و آن قدر اعتراف کنم

تا از خجالت آب شوند....

 

علی نجفی

  • دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۴
  • ۰

خسته نیستم

 

من خسته نیستم
دیریست خستگی‌ام
تعویض گشته است به درهم‌شکستگی.
من خسته نیستم
درهم‌شکسته‌ام
این خود امید بزرگی نیست؟

 

نصرت رحمانی

  • دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۴
  • ۰

چشمانم را می بندم...

 

چشمانم را می بندم...

بر روی ‍‍پلکهایم راه میروی!

باز میکنم...

در عمق چشمانم جا خوش میکنی!

درمانده ام تکلیف من با تو چیست!!!!!

 

آرام اصفهانی

  • دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۴
  • ۰

شلوغی پیاده رو

 

گاهی شلوغی پیاده رو بهانه ی خوبی ست

که دست های کسی را

برای همیشه گم کنی... 

لیلاکردبچه

  • دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۴
  • ۰

کمی چتر تعارفت کنم

 

ای کاش حواست نباشد

از خانه بیرون بزنی

من به کوچه بیایم و

                  به باران فکر کنم

و تو روزنامه ات را

                 روی سرت بگیری

من تمام کوچه را بدوم

و کمی چتر

               تعارفت کنم

حتما مسیرمان یکی ست

                           حالا که مقصد تویی!


سمانه سوادی

  • دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۴
  • ۰

چه قدر بوی تو خوبست... بوی آغوشت

چه قدر بوی تو خوبست... بوی آغوشت

همیشه زحمت من بوده است بر دوشت

                    چنان زلال و لطیفی که مطمئن هستم

                    دو بال بوده به جای دو دست بر دوشت

ولی به خاطر من بال را کنار زدی

که با دو دست بگیری مرا در آغوشت

                    که با دو دست برایم دو بال بگذاری

                    به جای روشنی بالهای خاموشت

که آسمان خودت آسمان من باشد

که از بهشت بخوانم دوباره در گوشت

                    آهای روسریت آفتاب تابستان    !

                    شکوفه تاج سر تو ،بنفشه تن پوشت

بهشت جای قشنگیست جای دوری نیست

بهشت باغ بزرگیست ، باغ آغوشت

                    بهشتِ اول و آخر گمان نکن حتی

                    بهشت هم بروم می کنم فراموشت !

 

نغمه مستشارنظامی

  • شنبه ۹ خرداد ۱۳۹۴
  • ۰

روانی‌

اصلاً قبول حرف شما، من روانی‌ام
من رعد و برق و زلزله‌ام ، ناگهانی‌ام
این بیت‌های تلخِ نفس‌گیرِ شعله‌خیز
داغ شماست خیمه زده بر جوانی‌ام
رودم؛ اگر چه بی‌تو به دریا نمی‌رسم
کوهم؛ اگر چه مردنی و استخوانی‌ام
من کز شکوه روسری‌ات کم نمی‌کنم
من، این من غبار، چرا می‌تکانی‌ام؟
بگذار روی دوش تو باشد یکی دو روز
این سر که سرشکستۀ نامهربانی‌ام
کوتاه شد سی و سه پل و دو پلش شکست
از بعد رفتنت، گـُلِ اَبرو کمانی‌ام
این بیت آخر است، هوا گرم شد؛ بخند
من دوستدار بستنی زعفرانی‌ام


حامد عسکری
  • دوشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۴
  • ۰

آمدم پاک کنم عشق تو را بدتر شد ..

هر چه کردم نشوم از تو جدا بدتر شد
و نرفت از دل من مهر و وفا ، بدتر شد
مثلا خواستم این بار موقر باشم
و به جای «تو» بگویم که «شما» ، بدتر شد
این متانت به دل سنگ تو تاثیر نکرد
بلکه برعکس ، فقط رابطه ها بدتر شد
آسمان وقت قرار من و تو ابری بود
تازه با رفتن تو وضع هوا بدتر شد
چاره دارو و دوا نیست که حال بد من
بی تو با خوردن دارو و دوا بدتر شد
روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت
آمدم پاک کنم عشق تو را بدتر شد ...


پرستو بخشی
  • دوشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۴
  • ۰

بیا گناه کنیم

بیا دوباره به چشمان هم نگاه کنیم
بیا دوباره در این باره ، اشتباه کنیم
من و توایم که تنها گناهمان عشق است
عجب گناه قشنگی ، بیا گناه کنیم
تمام دفترمان را غزل غزل با عشق
کنار نامه اعمالمان سیاه کنیم
من و تویی که چنان مثل شیشه شفافیم
که روشن است ، اگر توی سینه آه کنیم
عزیز من ! به زمین و زمانه مدیونیم
اگر که لحظه ای از عمر را تباه کنیم
بیار سفره لبخند و بوسه ات را تا
بساط یک غزل تازه روبه راه کنیم
برای رویش یک شعر عاشقانه محض
بیا دوباره به چشمان هم نگاه کنیم ...

 

امید تقوی

  • دوشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۴
  • ۰