اگر دروغ رنگ داشت
هر روز شاید
ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست
هنــــوز برایـــــــــش مینویــــــــــسم
همـــــــــــانند کودک نـــابینایـــــــــــی
کــــه هر روز غـــــــذا میریــــــــــــــزد
بــــــــــــرای ماهـــــــی مـــــــــــــرده اش . . . . .
ناراحت بود در حالی که ...
با چشم های خیس وارد ساندویچــــی
بغل"تالارعروسـی" شد و گفت: ...
امشب عروسیه
, بنـدری بذار
دیگه تنها شدم
اگر غرور نبود
چشم هایمان به جای لب هایمان سخن نمی گفتند
و ما کلام محبت را در میان نگاه های گهگاهمان
جستجو نمی کردیم
اگر دیوار نبود نزدیک تر بودیم
با اولین خمیازه به خواب می رفتیم
و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان حبس نمی کردیم
اگر خواب حقیقت داشت
همیشه خواب بودیم
هیچ رنجی بدون گنج نبود…
ولی گنج ها شاید
بدون رنج بودند
اگر همه ثروت داشتند
دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند
و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دید
تا دیگران از سر جوانمردی
بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند
اما بی گمان صفا و سادگی می مرد…
اگر همه ثروت داشتند
اگر مرگ نبود
همه کافر بودند
و زندگی بی ارزش ترین کالا یود