مادر
امروز که حسم غزلی شد مادر
عشقم به تو هم لم یزلی شد مادر
نام تو مقدس است نزد همه عکس
چون واژه بین المللی شد مادر
علیرضا همتی فارسانی
اسفند 96
من قافیه را باختهام در غزل چشم شما
ای کاش ردیفم بکند قرص لب قرمزتان
یکپارچه حُسنی و ملاحت ، و در این جمع شگفت
یک قلب پر از مهر و وفا ، این صفت بارزتان
هر بار که میخندی و گلخنده به لب میآری
یک چال به هر گونه ، همین جاذبهء عارضتان
دل دادن اگر چه لحظه ی شادم بود
تجویز تو در عشق پر از ماتم بود
هر چند که من خالق احساساتم
در این قضیه سکوت فریادم بود
علیرضا همتی فارسانی
هر سال روزِ تولدم؛
شمع های بیشتری برایم اشک می ریزند ...
تو؛
یک آمدن؛
به لحظه های من بدهکاری ...
حالا که تو دل بردی و من غیــرتِ محضم؛
یادت نرود وعـدهی ما حُـجب و حیــا بود؛
بی شوخی اگر دلـبر و عشقم تو نبودی؛
دنیای من و آخرتم روی هوا بود ...