من قافیه را باختهام در غزل چشم شما
ای کاش ردیفم بکند قرص لب قرمزتان
یکپارچه حُسنی و ملاحت ، و در این جمع شگفت
یک قلب پر از مهر و وفا ، این صفت بارزتان
هر بار که میخندی و گلخنده به لب میآری
یک چال به هر گونه ، همین جاذبهء عارضتان
دل دادن اگر چه لحظه ی شادم بود
تجویز تو در عشق پر از ماتم بود
هر چند که من خالق احساساتم
در این قضیه سکوت فریادم بود
علیرضا همتی فارسانی
هر سال روزِ تولدم؛
شمع های بیشتری برایم اشک می ریزند ...
تو؛
یک آمدن؛
به لحظه های من بدهکاری ...
حالا که تو دل بردی و من غیــرتِ محضم؛
یادت نرود وعـدهی ما حُـجب و حیــا بود؛
بی شوخی اگر دلـبر و عشقم تو نبودی؛
دنیای من و آخرتم روی هوا بود ...
میگویی دوست دارم زیر باران قدم بزنم
اما وقتی باران میبارد چتر به دست میگیری
میگویی آفتاب را دوست دارم
اما زیر نور خورشید به دنبال سایه میگردی
میگویی باد را دوست دارم
اما وقتی باد میوزد پنچره را میبندی
حالا دریاب وحشت مرا وقتی میگویی: "دوستت دارم"!