از صدایم اشک می بارد
آه من تنهاترین، تنهای این دنیام
هیچ یاری، مهربانی، هیچ همدردی
نیست حتی سایه ای اینجا
قلب من عمریست بغضش را فروخورده
اشک های تلخ من هم سخت، تکراریست
هستم اما از تهی هم نیست تر، گویا
بودنم ...
می گویند دل به دل راه دارد ...
پس چرا ؟
وقتی دلم را شکستی ... !
دلـــت نشکســت ؟
دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش
اگر هیچکس نیست، مهم نیست، خدا که هست...
راه آسمان هم باز است ،
پر بکش، حالا
او همیشه آغوشش باز است ،
نگفته تو را میخواند... اجابت میکند
نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
پشتــــــــ ایـن چهــــره ی آرام،
در دلــــــــــم چــه مـی گـذرد!
نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
ایـــن آرامــش ظــاهــر و ایــن دل نــا آرام
چقــــدر خستـــــــه ام میـــکنــد…!
هــــــــــی رفیـق!!!
بدون چتر کنارم قدم نزن....
خیس دلتنگی هایم می شوی....
دنیای من ابری تر از آن است
که فکرش را می کنی....برای دل خودم می نویسم ...
برای دلتنگی هایم
برای دغدغه های خودم
برای شانه ای که تکیه گاهم نیست !
برای دلی که دلتنگم نیست ...
برای دستی که نوازشگر زخم هایم نیست ...
برای خودم می نویسم !
بمیرم برای خودم که اینقدر تنهاست !.!.!.!
باران امسال را من به عهده گرفته ام
آنقدر بغض در گلویم تلنبار شده و اشک درون چشمانم در کمین نشسته که فکر کنم
پر باران ترین پاییز روزگار را من رقم بزنم . . . !
