دلم گرفته به اندازه وسعت تمام دلتنگی های عالم
شیشه قلبم آنقدر نازک شده که با کوچکترین تلنگری می شکند
می خواهم فریاد بزنم ولی واژه ای نمی یابم
که عمق دردم را در فریاد منعکس کنم
فریادی در اوج سکوت که همیشه برای خودم سر داده ام
دلم به درد می آید وقتی سر نوشت را به نظاره می نشینم
کاش می شد سرنوشت را با آن روزها شیرینم عجین کرد
بغض کهنه ای گلویم را می آزارد
ای کاش باز هم کسی اشکهایم را نبیند...
گاهی یک قطره اشک کار چند کتاب را انجام میدهد.
سرشار و لبریز از نگفته های دل
خیلــــــی وقــــــت اســــــت ...
کــــــه " بــــــی تابــــــم "
" دلــــــم " تــــــاب میخواهــــــد ...!
و یــــــک هُـــــلِ محکــــــم ...
کــــــه دلــــــم " هــُـــرّی " بــــــریــــــزد پاییــــــن ;
هــــــرچــــــه در خـــــودش تلنبــــــار کــــــرده را .........!
سکوت
حس تلخ تنهایی است
کسی نیست که به حرفهایم دل بدهد
گوش بسیاراست
قحطی دل آمده است
ومن دل را گدایی نمیکنم
هوایت که به سرم می زند
سرد می شوم،از تنها بودنم
پر می کشم،برای آغوشت
جان می دهم،برای یک لحظه لمس دست هایت
آهنگ انتظار،هنوز ترانه ای ست که می شنوم
به سینه می تپد،قلبم
هزار بار به امید دوستت دارم های تو
خدا کند بیایی و آرام بگیریم من و دل
همیشه وقتی دلتنگ میشوم
باران می بارد
بگذار این بار باران دل تنگ شود و من ببارم
بی دلیل
در پی سرنوشت
از رو نوشت خط خورده دیگران
تکرار می کنیم تمرین تنهایی را ...
مهربـــــان مـــــن ،
تو لبخندت را بیــــاور
من شعر تـــازه دم می کنم
می نشینیـــم
و گپ می زنیـــم..