باران، غـروب، توی ترافــیک، بی قـرار
زل می زنم به شیشه، به بازی روزگار
تصنیف های گنگ، غزل، پاپ، سنتی
دنبــال حـرف تازه جلـو می رود نـوار
پشت چراغ بی کسی ام گـیر کرده ام
در چشم های هیز خیابانِ...( زهر مار )
دارد زنی قدم به قدم خسته می شود
دارد شکارِ خسـته فقـط یک دقیقه کار
سیگار، استرس، تبی از جنس ابتذال
راننده ی کـناری من می شود خـمار
اصلاً کسی بخـاطر باران نمی شنید
هق های بی صدای زنی را که زار زار ...
شاید فقط مسکن این درد گریه است
فریاد بی صدا، خفگی، نوعی انتحـار
حالم بد است، بدتر از این غیر ممکن است
باید بمیـرم آخــر این قصــه چند بار
قانون کم است، جامعه را دور می زنم
وقتی که از خلاف جهت می کنم فرار
سیدمحمدعارف حسینی
زل می زنم به شیشه، به بازی روزگار
تصنیف های گنگ، غزل، پاپ، سنتی
دنبــال حـرف تازه جلـو می رود نـوار
پشت چراغ بی کسی ام گـیر کرده ام
در چشم های هیز خیابانِ...( زهر مار )
دارد زنی قدم به قدم خسته می شود
دارد شکارِ خسـته فقـط یک دقیقه کار
سیگار، استرس، تبی از جنس ابتذال
راننده ی کـناری من می شود خـمار
اصلاً کسی بخـاطر باران نمی شنید
هق های بی صدای زنی را که زار زار ...
شاید فقط مسکن این درد گریه است
فریاد بی صدا، خفگی، نوعی انتحـار
حالم بد است، بدتر از این غیر ممکن است
باید بمیـرم آخــر این قصــه چند بار
قانون کم است، جامعه را دور می زنم
وقتی که از خلاف جهت می کنم فرار
سیدمحمدعارف حسینی
دیدگاه ها [ ۱ ]